فیلم لاست

در یک شهر رو به افول واقع در غرب میانه آمریکا، دلقکی به نام فرندو که روزگاری نماد موفقیت بود، بار دیگر به عنوان یک آفت ترسناک پدیدار می‌گردد.

کرگ، پدری که در حومه شهر زندگی می‌کند، به شدت شیفته همسایه جدید و بسیار کاریزماتیکش می‌شود. کوشش‌های او برای یافتن یک دوست مرد در این سن و سال، به گونه‌ای پیش می‌رود که خطر نابودی زندگی هر دویشان را در پی دارد.

گروهی از دوستان به دام افتاده در یک حلقه زمانی ، جایی که دشمنان مرموز در حال تعقیب و کشتن آنها به روش های وحشتناک هستند ، باید تا طلوع آفتاب زنده بمانند تا از آن فرار کنند.

مادری تنها با زنجیره‌ای از بدبیاری‌ها روبرو می‌شود. این حوادث او را به سمتی سوق می‌دهند که هرگز انتظارش را نداشته است؛ به طوری که درگیر وضعیتی پیچیده و ناخواسته می‌شود. در این میان، او خود را در کانون اتهامات جامعه‌ای می‌بیند که نسبت به او بی‌تفاوت است.

یک کارمند سیا که در رمزگشایی خبره است، با تهدید به افشای اسرار سازمان، آنها را وادار می‌کند تا به او آموزش‌های نظامی بدهند. هدف او، یافتن و نابودی گروهی تروریستی است که همسرش را به قتل رسانده‌اند.

دو خواهر و برادر که سال‌ها از یکدیگر دور بوده‌اند، برای یافتن چشمه افسانه‌ای جوانی، دست در دست هم می‌دهند. آنها با تکیه بر نشانه‌های تاریخی، سفری پرماجرا و حماسی را آغاز می‌کنند. در صورت موفقیت، این چشمه جادویی می‌تواند عمر جاودانه را به آنها هدیه کند.

این کار با قتل یک آدولف شوارتز (که شباهت زیادی به آدولف معروف دارد) با قرار دادن یک ماهی پیرانا خشن در وان خود شروع می شود. کی اینکار رو کرد؟ هیچ کس نمی داند و اهمیتی نمی دهد زیرا آنها بیش از حد مشغول حواس پرتی هستند ...

یک زوج جدا شده که برای دستگیری‌شان جایزه تعیین شده است، برای نجات جان خود و پسرشان، مجبور به فرار از دست کارفرمای پیشین‌شان می‌شوند؛ کارفرمایی که یک گروه از نیروهای ویژه پنهانی را برای نابودی آن‌ها اعزام کرده است.

“هوگان”، راهبه ای به نام “سارا” را از دست سه بی بندبار نجات می دهد که سعی بر تجاوز به او را داشتن همچنین او سعی دارد قلعه فرانسوی ها را برای اجرای یک عملیات شناسایی کند. فرانسوی ها به دنبال “سارا” هستند پس “هوگان” تصمیم می گیرد به او در ازای اطلاعاتی از قلعه کمک کند. اما “سارا” همه حقیقت را به “هوگان” نمی گوید و…

»الیزابت لیپ« (مرکوری) دزد جواهر و نامزدش »ویلیام والتر« (شل)، نقشه ی سرقت خنجری زمردنشان را از موزه ی توپ قاپی استنابول می کشند. »سدریک پیج« (مورلی) مخترع انگلیسی غیر عادی، »جولیو« (سیگال)، ورزشکار لال و »فیشر« (هان) مردی نیرومند هم به کار گمارده می شوند.