فیلم لاست

این کار با قتل یک آدولف شوارتز (که شباهت زیادی به آدولف معروف دارد) با قرار دادن یک ماهی پیرانا خشن در وان خود شروع می شود. کی اینکار رو کرد؟ هیچ کس نمی داند و اهمیتی نمی دهد زیرا آنها بیش از حد مشغول حواس پرتی هستند ...

داستان فیلم درباره استیو ونتورا، یک افسر اطلاعاتی ارتش آمریکا است که در تلاش برای دستگیری یک قاچاقچی مواد مخدر بی‌رحم شکست می‌خورد. در نتیجه، او تصمیم می‌گیرد یک آدمکش حرفه‌ای را استخدام کند تا کار را به دست او بسپارد. اما پیچیدگی داستان زمانی آغاز می‌شود که مشخص می‌شود این آدمکش مزدور، دوست قدیمی همان دلال مواد مخدر است که ونتورا قصد دستگیری او را دارد. این موضوع به کشمکش‌ها و معضلات اخلاقی و عملی جدیدی منجر می‌شود.

فتی آرباکل در نقش یک پستچی ظاهر می‌شود که در یک شهر کوچک کار می‌کند و عاشق دختری روستایی به نام فنی می‌شود. این دختر مورد علاقه کلانتر فاسد شهر نیز هست. در طول فیلم، اتفاقات کمدی و گگ‌های متعددی رخ می‌دهد، از جمله دزدیده شدن نامه‌ای بیمه‌شده توسط کلانتر و تلاش او برای پاپوش دوختن برای فتی. باستر کیتون در نقش مدیر اداره پست و فروشگاه عمومی نیز در فیلم حضور دارد و ترفندهای جادویی اجرا می‌کند. در نهایت، فتی با وجود موانع و سوءتفاهم‌های بامزه (از جمله بوی بد دهانش ناشی از خوردن پیاز!) بر کلانتر غلبه کرده و دل دختر را به دست می‌آورد. این فیلم با تعقیب و گریز و پایانی شیرین به اتمام می‌رسد.

«تراویس آندرسن» (استنتن) که چهار سال پیش گم شده، در یک شهر کوچک مرزی پیدا می شود. «والت» (استاکول)، برادر کوچک ترش که سرپرستی پسر هفت ساله ی «تراویس» – «هانتر» (کارسن) – را به عهده دارد او را نزد خود می آورد. «تراویس» می خواهد به دنبال همسرش، «جین» (کینسکی)، برود که او نیز چهار سال پیش ناپدید شده...

جک قصاب یک قاتل زنجیره ای در ناحیه ی وایت چپل لندن زنان را به قتل می رساند. اسکاتلندیارد برای حل این پرونده از یک مامور پلیس آمریکائی کمک می خواهد.

داستان مرد فراموش شده ای که فکر می کند ممکن است زندگی مضاعفی داشته باشد.

یک گروه چریکی متشکل از 23 مبارز مقاومت، که اکثر آن‌ها پناهندگان خارجی (مانند ارمنی‌ها، یهودی‌ها، لهستانی‌ها و ایتالیایی‌ها) و کمونیست بودند. این گروه در سال 1943 در فرانسه تحت اشغال، حملات جسورانه‌ای را علیه نیروهای آلمانی و همدستان فرانسوی‌شان انجام می‌دادند.

جان وستون (با بازی جان وین)، یک مارشال ایالات متحده، برای تحقیق درباره قتل‌هایی که در یک مسابقه گاوبازی (رودیئو) رخ می‌دهد، به یوتای می‌رود. او در قالب یک رقیب وارد مسابقات می‌شود تا باند تبهکاری که مسئول این قتل‌ها و سرقت پول جایزه هستند را افشا کند.

داستان کلیف بیدل، یک خلافکار سابق را روایت می‌کند. کلیف پس از آزادی از زندان، تصمیم می‌گیرد زندگی سالمی داشته باشد، اما وقتی متوجه می‌شود خواهرش توسط یک باند مواد مخدر به رهبری لویی بوکال معتاد شده است، مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند.

کفاش فقیری به نام ویلهلم وویگت با خرید و پوشیدن لباس یک افسر پروسی، در اقدامی جسورانه به شهر کوپنیک رفت و با فریب گروهی از سربازان، کنترل تالار شهر را به دست گرفت. او شهردار و خزانه دار را دستگیر و پول‌های بانک را مصادره کرد.